به گزارش مشرق؛بهنظرم سالهای پایانی دفاع مقدس بود و ما در پایگاه نهم شکاری بندر عباس زندگی میکردیم، یک روز ظهر پدرم از محل کار که برگشت روزنامهای را که دستش بود، با ذوق و شوق به من و مادرم نشان داد و گفت ببینید چه حرفهایی زده این شاعر، همه حرف مردم و انقلاب را گفته... با علیرضا قزوه که دو سه سال است او را در کسوت مجری برنامه دیدار شاعران انقلاب با رهبر معظم انقلاب میبینیم، گفتوگوی مفصلی کردیم در مورد این دیدار و حواشی و خاطراتش، شعر انقلاب و... حرفهای صریح و صادقانه او را که از جنس شعرهایش هستند، دلسوزیهای بیریای او خواندنیتر میکند...
با توجه به اینکه شما از سابقون حاضر در جلسه دیدار شاعران انقلاب اسلامی با مقام معظم رهبری هستید، اگر تاریخچهای از سابقه این دیدار و سالهای شکلگیری آن بفرمایید نقطه خوبی برای آغاز بحث خواهد بود...
عرضم به حضورتان که این جلسه و سابقه آن مربوط به سالهای قبل از رهبری و حتی قبل از ریاستجمهوری ایشان است و سابقه این دیدار با شاعران به سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی برمیگردد؛ اما دورترین خاطرهای که من از این جلسه دارم، مربوط به بعد از رهبری حضرت ایشان است که در یک اتاقی به اندازه همین اتاقی که الان نشستهایم، اتاقی با حدود 20 - 30 متر فضا در همین محل بیت رهبری که الان هم جلسات در آنجا تشکیل میشود، برگزار میشد، البته تا الان من سه محل را بهخاطر دارم که این جلسه در آن برگزار شده که یکی همان اتاق و دیگری همین محلی که الان افطاری قبل از دیدار آنجا برگزار میشود و یک جای دیگر که بهنظرم الان محل افطاری خانمها شده است.
در آن سالهای اول که در همان اتاق کوچک جلسات برگزار میشد، بزرگان و اساتید پیشکسوت زیادی حضور داشتند از جمله: مرحوم استاد مهرداد اوستا، مرحوم استاد محمود شاهرخی، خانم صفارزاده و خیلیهای دیگر که با احترام و علاقه زیادی نسبت به حضرت آقا در جلسات شرکت میکردند و این فضای سرشار از ادب و احترام طوری بود که بهعنوان رنگ خاطرات من از آن روزها درآمده است. محوریت جلسه در همان سالها هم بیشتر با بر و بچههای حلقه شعر حوزه هنری و تدارک کار هم با حوزه بود.
بنده چون ارتباط کاری و جدیام با حوزه به حدود سال 69 برمیگردد، از همان ایام سهم کوچکی در برگزاری این جلسه داشتم، البته حضور و ارتباط من با حوزه مربوط به سالهای 2 - 61 است تا سال 65 که اتفاقاتی افتاد و تعدادی از دوستان از حوزه رفتند... به هر حال تقریبا در همه سال، در این دیدار حضور داشتم به استثنای یک سال که گمان میکنم سال 74 یا 75 بود که من در کشور تاجیکستان بودم و موفق به حضور نشدم.
اگر قرار باشد که در چندجمله سیر کلی این جلسات را از ابتدا و امتداد آن را تا امروز و نکات قابلتوجهی که برای شما وجود دارد بیان کنید چه خواهید گفت...
این جلسه از یک جمع شاید 40 - 30 نفره شروع شد. در آن سالها بیشتر محوریت جلسه با پیشکسوتها و بزرگان عرصه شعر بود، اما بهتدریج و خصوصا در این سالهای اخیر، چه به لحاظ کمیت و چه به لحاظ کیفیت چند نکته قابل توجه مشاهده میشود، نکته اول اینکه تعداد و حضور شاعران شهرستانی و البته مستعد بسیار بیشتر شده و نکته بسیار معنادار و زیبا اینکه به مرور محوریت جلسه بر دوش شاعران جوان افتاده و این نکتهایست که میتوان ادعا کرد شعر جوان انقلاب اسلامی با آن کیفیت و غنایی که امروز پیدا کرده بهنحوی شعر قبل از خود را و میانداری پیشکسوتها را به لحاظ شاعرانگی کنار زده و این نکته بارزی است که در این سالها کاملا قابل رصد و مشاهده است.
نکته جالب توجه دیگری که وجود دارد، استقبال و علاقه شاعران برای حضور و شعرخوانی در این جلسه است که هر سال هم بیشتر شده و حتی گاهی باعث ایجاد حواشی هم میشود.
بنده از بعضی از قدیمیهای حوزه مثل جواد آقای محقق شنیدهام که حتی قبل از شکلگیری این جلسات و در سالهای آغازین انقلاب اسلامی، گاهی حضرت ایشان هم در جلسه شعر شاعران انقلاب که در حوزه برگزار میشد حضور داشتهاند...
من هم شنیدهام، اما چون خودم حضور نداشتم، اطلاع دقیقی ندارم. خاطره من از حضور ایشان در حوزه بر میگردد به تشییع شهید آوینی، اما نکتهای که در خصوص سؤال شما میبایست حتما به آن اشاره کنم، نگاه خاص و امیدوارانه حضرت ایشان به حوزه هنری است که از ابتدای کار به حوزه هنری بهعنوان پایگاه اصلی ادبیات و هنر انقلاب اسلامی نگاه میکردند که در این نگاه تکلیفآور، ادبیات انقلاب همیشه تخصیص داشته و حوزه را بهعنوان مهمترین و شاید تنها پایگاه ادبیات انقلاب اسلامی دیدهاند که البته همین هم بوده است، شما اگر امروز نگاه کنید به طیف بزرگان شعر و ادبیات معاصر ما خواهید دید که بزرگانی مثل قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی و... همه به نوعی محصولات حوزه هستند و نبض ادبیات متعهد انقلاب همیشه در حوزه تپیده است.
جلسه شعرخوانی شاعران جوان و پیشکسوت انقلاب اسلامی در حضور رهبر انقلاب که بهعنوان یک منتقد کارکشته و ادیبی متبحر در حوزههای شعر و نقد ادبیات، صاحب نگاه و نظر است، لابد که خاطرات جالبی هم بههمراه داشته...
به هر حال شعرشناسی و علاقه و احاطه ایشان به این حوزه، بحث پوشیده و ناگفتهای نیست. در همین سالها که بنده حضور داشتهام، دیدهام که ایشان با چه جدیت و نشاطی به شعرها گوش میدهند و نقد میکنند و اصلا کمتر جلسهایست که اینطور تا پاسی از شب و ساعتها بعد از افطار هم ادامه داشته باشد.
یادم است که یکبار مرحوم نصرالله مردانی شعر مطولی خواند با ردیف و قافیه «بوی ریحان میدهی» یا شاید چیز دیگری شبیه به همین که حضرت آقا شعر ایشان را با دقت مورد نقد و بررسی قرار داد، البته نکته جالبی که در نقدهای ایشان وجود دارد، ظرافت و طنز ملیحی است که در نقدهایشان بهکار میبرند و مرحوم مردانی هم کاملا پذیرفت و اقناع شد. همینجا بهنظرم لازم است اشاره بکنم که ایشان در دوران جوانی انجمنهای ادبی بسیار قوی و استخوانداری را در خراسان آن روزگار، که یکی از قویترین و مهمترین پایگاههای شعر و ادبیات کشور بوده، دیدهاند. بهعنوان مثال در انجمنی مثل انجمن ادبی فرخ که بزرگانی از قبیل آقای قهرمان و صاحبکار و شاعرانی مثل اخوان و دیگران در این جلسات شرکت میکردهاند، نقد کردن و ورود به فضای جدی نقد و نظر کار آسانی نبوده است؛ اما میبینیم که همین بزرگان هم بهشدت از نقد و نظرهای آقای خامنهای در آن جلسات استقبال کرده و بر آن مهر تأیید میزدهاند و اصلا گاهی بزرگانی از شعرا در مباحث محتوایی و حکمی و ادبی شعر از ایشان راهنمایی و نظر تخصصی میگرفتهاند و به هر حال ایشان از ستونهای نقد در جلسات بودهاند و حتی گاهی دعوت میشدند به شهرستانها و یا در انجمنها و جلسات تهران هم با قوت حضور مییافتهاند. اینها خاطراتی است که بزرگانی مثل آقای صاحبکار، آقای قهرمان و دکتر شفیعی کدکنی نقل کردهاند و بعضی را از زبان خود این عزیزان شنیدهایم. خب با این سبقه و سابقه مشخص است که نقد و نظر ایشان روی شعر شاعران انقلاب، نقدهای بسیار صائب و توأم با ظرافتی بوده و هست؛ بهنحوی که گاهی ما ایهام و زیباییهای یک شعر را در نقد ایشان میدیدیم. خیلی از اوقات دوستان شاعر ما در مقابل نقدهای ایشان مجاب شدهاند و این نه بهدلیل اینکه ایشان رهبر هستند یا در برههای رییسجمهوری بودهاند، بلکه بهواسطه این بوده که ایشان روی نکات محکم و دقیقی انگشت گذاشتهاند.
یادم است وقتی من آن شعر «ابتدای کربلا مدینه نیست... ابتدای کربلا غدیر بود» را خواندم، در یک بیتی از آن به ماجرای سقیفه اشاره کرده بودم، آقا فرمودند که این بیت را بردار، ما باید در اینروز و روزگار حرفی بزنیم که وحدتآفرین باشد و من هم بلافاصله آن بیت را حذف کردم. در مقابل بودهاند شاعران جوانی که مقابل نقد ایشان جدل و محاجه کردند، در حالیکه مشخص بود که حق با حضرت آقاست؛ اما باز هم ایشان با خوشرویی و مهربانی در مقابل جدل جوانها سکوت میکردند.
و یا وقتی شعر «رفته بودم سنگ بردارم... دستهایم دست شیطان شد»، وقتی این شعر رجم شیطان را خواندم، خیلی تعریف کردند و نکاتی را هم تذکر دادند و در آن روز که حدود 20 سال پیش بود، به من گفتند که اگر کارت را جدی بگیری و همیشه معلم داشته باشی؛ 20 سال دیگر شاعر خوب و مطرحی خواهی شد، منظورم از بیان این خاطرات این است که متوجه باشید که ایشان از قدیم نسبت به شعر دوستان حساس بوده، دقت داشته و میدانستند هر کسی در مسیر شعری خودش مشغول چهکاری است، و حتی حضور ذهن داشتند که مثلا فلانی سال گذشته چه شعری خواند و الان در چه مرحلهایست. این دقت و صمیمیت با دوستان شاعر، چیزی است که از ابتدا هم در ایشان بوده و ما میدیدیم، حتی در این اواخر که بعضی از دوستان ما بر اساس مواضع سیاسی و بحث فتنه خودشان را محروم از این تکرار محبتها کردهاند، میبینیم که وقتی به ایشان گلایه میکنند، ایشان با محبت و مهر تمام میفرمایند: از این طرف که منم راه کاروان باز است... و این نشاندهنده زلالی و پایداری این دوستی از جانب ایشان است.
رصد ایشان از فضای ادبی کشور به چه صورت است؟
این ادامه همین بحثی است که داشتم میگفتم، دقت ایشان محدود به این شنیدنها نیست، بلکه ایشان کارهای خوب را رصد میکنند و میخوانند، کتابها و مجموعههای شعری و پژوهشی را میبینند و مطالعه میکنند. بهعنوان مثال من در سالی که گذشت یک کتاب تذکره کار کردم از - محمد افضل سرخوش - که یک شاعر و تذکرهنویس هندی است که معاصر و هم دوره بیدل بوده است. ایشان چند سالی از بیدل بزرگتر و از دوستان بسیار خوب و مورد احترام بیدل بوده است. سرخوش شاعر خوبی هم بوده اما دیوان او به علت مسامحه فرزندانش از بین رفته و گم شده، لیکن از او تذکرهای بهجا مانده بهنام «تذکره کلمات الشعرا» که کتاب بسیار مهم و معروفی است و در ایران چاپ نشده بود، مگر یک چاپ سنگی قدیمی و پر غلط که من از روی چند نسخه، از جمله نسخهای که در کتابخانه - خدابخش پتنا - پیدا کردم و این نسخهایست که تاریخ نگارش و کتابتش همزمان با دوره سرخوش بوده است، یعنی حدود هزار و 90 تا هزار و 120 هجری قمری که توسط شخصیتی اصفهانی نام مقابله شده بود. من این چند نسخه را با هم مقابله کردم و یک تصحیح ارائه دادم که توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ شد. امسال میخواستم کتاب را برای حضرت آقا بیاورم و در دیدار به ایشان بدهم که در شلوغی و تراکم برنامههای اجرایی قبل از دیدار در واحد ادبیات حوزه جا ماند و من هم فراموش کردم، تا اینکه موقع افطار بنده را صدا کردند که آقای قزوه بیا، کنار ایشان که رفتم به من گفتند: من سرخوش را از اول تا آخر خواندم!
یعنی کتابی که من فکر نمیکردم ایشان اصلا دیده باشند، هم دیده بودند و هم کاملا خوانده بودند که این موضوع بنده را آنقدر ذوق زده کرد که گزارش کار جدیدی هم که کردهام به ایشان دادم؛ تذکرهای بهنام «مردم دیده» از حاکم لاهوری.
رسم است که معمولا شاعران کتابهای جدیدی را که نوشتهاند برای ایشان میآورند و بسیار اتفاق افتاده که وقتی کتاب تازه منتشر شدهای به ایشان دادهاند، ایشان گفتهاند که این را خواندهام، در حالیکه در اینهمه سال ما حتی یک وزیر ارشاد را که مسئولیت مستقیم فضای فرهنگی کشور به دوش آنهاست، ندیدهایم که حتی یکی از این کتابها را دیده باشند؛ چه برسد به خواندن و الخ. این نشان از احاطه و پیگیری عجیب ایشان در حوزه فرهنگ و ادبیات کشور دارد که خودش نکتهای بسیار قابلالگوبرداری است.
ما دیدهایم که گاهی مثلا به وزیر ارشادی شاعر پیشکسوت و معروفی را معرفی میکردیم و میگفتیم که ایشان جناب آقای مشفق کاشانی است، اما وزیر ارشاد حتی نمیشناخت که این شاعر پیشکسوت کیست! اما حضرت آقا حتی شاعران بسیار کم سن و سال را که مثلا یکبار در محضر ایشان شعر خوبی خواندهاند، به اسم میشناسند و پیگیر احوالشان میشوند. بهعنوان مثال الان اگر خدمت ایشان بگویید هادی فردوسی، بلافاصله میگویند بله بله، همان جوان شیرازی، خب کجاست؟ چه میکند؟ یا مثلا میلاد عرفانپور که یکدوره آمده و رباعیهای خوبی خوانده و میبینیم که ایشان پیگیر احوال این بچهها میشوند. امسال دیدیم که خودشان به فاضل نظری گفتند که شعر بخوان، در حالیکه من اسم چند شاعر دیگر، از جمله دوستی را که امسال بهخاطر خواندن شعرش خیلی هم حاشیهآفرینی کرد، به ایشان گفتم، چون دیگر وقت ما تمام شده بود و وقت صحبت ایشان بود.
شاید لازم باشد من همینجا اشاره کنم که بنده دقیقا طبق همان لیستی که دوستان شورای انتخاب اشعار حوزه به من داده بودند و با امانت کامل اسامی را خواندم و انصافا هم دوستان زحمت کشیده بودند، مثلا آمار کامل اینکه چهکسی در چه سالی شعر خوانده و یا کدام شعر قویتر است و کدام نیست، چیزی حدود10 - 15 جلسه وقت گذاشته بودند و من چون این اواخر آمدم، شاید در دو جلسه موفق شدم که شرکت کنم که بیشتر برای بحث اجرا توجیه میشدم، حتی درخواست من این بود که امسال بحث اجرا را به دوستان دیگر بدهند و من هم گوشهای بنشینم؛ اما با اصرار دوستان این بحث اجرا را پذیرفتم. این حواشی هم همیشه بوده، یعنی هرکسی که اجرا میکرده، بعضی از دوستان ما حاشیهآفرینی میکردهاند. یادم هست یک سالی که ساعد باقری مجری بود یک دوست شاعر ما که حالا صلاح نیست اسمش را ببرم و جزو شاعران اهل حاشیه و حاشیهآفرین هم هست آمد و حرفی به ساعد زد که بنده خدا از کوره در رفت و گفت: من دیگه اجرا نمیکنم! حالا امسال همان بنده خدا بعد از پایان جلسه، انبوهی از پیامکها و تهدید و توهین را حواله بنده کرده در حالیکه تا به امروز به غیر از رفاقت و برادری و کمک از من ندیده است.
من میخواستم این بحث را جای دیگری از صحبتمان طرح کنم، اما حالا که پیش آمد خوب است که هم پروسه انتخاب اشعار و هم میزان دخالت شما در ماجرا را مقداری توضیح بدهید...
متأسفانه دوستان ما طوری برخورد میکنند که انگار قزوه نشسته است و تصمیم گرفته که چهکسی شعر بخواند و چهکسی شعر نخواند یا چهکسی بیاید و چهکسی نیاید. در حالیکه پروسه انتخاب شاعران و اشعار به این شکل است که تعدادی از شاعران کشور در یک کارگروه مینشینند و طی جلساتی متعدد به تصمیم میرسند، جالب اینجاست که دوستان به من اصرار میکردند که تو در بحث افراد و اسامی دخالت نکن!
من بعضی از بچههای شاعری را که در قضیه فتنه خوب کار کرده بودند و متأسفانه به نوعی مورد بیمهری و کملطفی واقع شده و در خیلی جاها تحریم و مورد بیتوجهی قرار میگیرند، اسم بردم و گفتم که چرا باید اینها که در آن شرایط خطیر، به حمایت از رهبر معظم انقلاب برخاستند، در این دیدار هم حتی حاضر نباشند و دو سه نفر را در حقیقت شفاعت کردم که باشند و میدانم که حقشان بوده!
غیر از این بنده دخالتی نداشتم، اما به هر حال باز هم این حواشی و درخواستهای غیرمنطقی وجود داشته و در همه دورهها هم بوده است.
هرچند بهنظرم میرسد که حتی همین هجوم و درخواستهای از سر شوق و علاقه خودش فینفسه چیز مثبتی است و برای خیلی از اهالی تکبر و خودخواهی پیامهای روشنی دارد. اگرچه که باعث زحمت و اذیت مجریان میشود.
کاملا درست است. شکی نیست و این نشان از علاقه مبارک شاعران انقلاب اسلامی به دیدار رهبر انقلاب است. اما این حاشیهسازیها همیشه باعث رنج و رنجش مجریان برنامه بوده و هست.
اگر از این حواشی بگذریم و به متن بپردازیم، در صحبتهای امسال رهبر معظم انقلاب خطاب به شاعران، دو نکته بسیار مهم و بسیار عمیق وجود داشت که در تبیین آنها لازم است تحقیقهای مفصل و جداگانهای انجام شود و بهنظرم ضروری است که در این صحبت و به قدر ظرف زمانی که وجود دارد به آنها پرداخته شود. نکته اول بحثی بود که ایشان در قیاس دوره 30 ساله شعر انقلاب اسلامی با دوره 200 ساله اوج و اعتلای سبک هندی داشتند. قیاسی که در حوزه مضمون و محتوای اشعار و همچنین فراوانی شاعران استخواندار و قابلاعتنا در این دو دوره به عمل آوردند.
خب در این قیاس چند نکته وجود داشت، اول، بحث تأکید بر اعتلا و قوت جریان شعری در آن دوران خاص که کمتر دیده شده با صراحت و قاطعیت در این مورد بحث شود و باید ریشههای آن را در نگاههای آکادمیک به مباحث شعر فارسی و چرایی عدم اعتنای جدی به این دوره درخشان شعر فارسی جستوجو کرد، اما نکته دوم که میخواهم نظر شما را هم در اینخصوص بدانم بحث چرایی فراوانی تعداد شاعران در این دو دوره بود که توسط ایشان مطرح شد. شاید مضمون کلی صحبت ایشان این بود که در هر دوی این دوران، از آنجایی که پای معارف دینی و حکمتها و مباحث معرفتی به میان جمع و جامعه مردم آمد و متن جامعه از این مباحث اصیل بهرهمند و سیراب شد، بازخوردش را بهصورت جوشش و فوران شاعران و ادیبان ملاحظه میکنیم و...
در خصوص دوره سبک هندی و به خصوص دوره حضور پررنگ شاعران ایرانی در هند که رنگ کاملا ایرانی به این سبک میدهد، باید مقداری بحث کرد چراکه درست است که ما مثلا شاعری مثل صائب را داریم که هم در ایران و هم در هند صاحب شهرت و درخشش است اما دوران طلایی سبک هندی مربوط به زمانی است که شاهد کوچ و مسافرت شاعران بسیاری از ایران به هند هستیم. در این دوران که باید آن را اوج و اعتلای این سبک دانست دواوین و تذکرههای بسیاری نوشته شد و این اتفاق را میبایست حاصل حضور شاعران بزرگی مثل کلیم کاشانی، قدسی مشهدی و سلیم تهرانی که آمدند و در هند ساکن شدند، دانست. در همین دوران است که شاهد تشکیل و رونق بیشترین حلقههای ادبی در این حوزه هستیم مثلا در دهلی، شاه جهان آباد، کشمیر و لاهور میبینیم که انجمنهای ادبی بسیار زیاد و البته قوی و قابل اعتنایی وجود دارد. عجیب است که مثلا فقط در کشمیر چیزی بیش از 3 هزار شاعر ثبت شده در آن روزگار داریم که پایگاه عمده حضور شاعران ایرانی مثل کلیم، طغرای مشهدی و سلیم و... بوده؛ محل فوت اینها هم در سرینگر کشمیر است.
یا در لاهور شعر و ادبیات فارسی از زمان شاعر بزرگ آن دیار یعنی مسعود سعد سلمان ریشه داشته، اما میبینیم که در این دوران شخصیتهای برجستهای مثل شاه آفرین لاهوری و حاکم لاهوری ظهور میکنند. در دَکَن میبینیم که حلقههای ادبی کسانی مثل فیضی دکنی و غزالی مشهدی و در یک دورهای عرفی شیرازی حضور دارند و اینها همه شاعران بزرگ ایرانی هستند که باعث اعتلا و رونق شعر و فرهنگ در این دوران میشوند.
بعد از این زمان و در دوره حمله نادر به هند هم شاهد حضور این جریان شعری هستیم. شاعران بزرگی مثل حزین لاهیجی - که از ایران به دهلی میرود و آنجا بههمراه واله داغستانی حضور دارد و بعدها به بنارس رفته و ساکنِ آنجا میشود - در همه این دوران، حلقههای ادبی و تذکره نویسی دارند. در همین دوره است که منتقدان ادبی بزرگ و برجستهای ظهور میکنند، شخصیتی مثل خان آرزو که اتفاقا خیلی هم با حزین درگیری ادبی داشته و یا شخصیتی داریم به نام آزاد بلگرامی. جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «شاعری در هجوم منتقدان» که در مورد حزین لاهیجی نوشتهاند، بحث نقد و ارزش نقد در آن روزگار را کاملا شرح دادهاند. اخیرا ما هم کتابی را منتشر کردیم با عنوان «تنبیه الغافلین» که نوشته سودای دهلوی است و بازار گرم ادبیات و شعر و نقد در آن دوران را به خوبی نشان میدهد. نکتهای که در این دوران هم قابل رصد و اعتناست اینست که بسیاری از ناقدان و شاعران و فاضلان این دوران هم ریشههای ایرانی دارند. بهعنوان مثال فاخر متین، ایرانی بوده و یا شاعری مثل عاقلخان رازی که والی حاکم دهلی و از دوستان اورنگ زیب بوده، ایرانی و از اهالی خواف بوده است.
این درهم تنیدگی و تأثیر شاعران ایرانی در آن سرزمین حتی روی شاعران هندو که اصلا زبانشان هندویی بود هم تأثیر گذاشت و شاعران خوبی را بهوجود آورد. بهعنوان مثال شاعری مثل چندر بهان که برهمن است و یا مخلص که شاعری هندوست و بیدل یکی از دیوانهای خود را که الان در علیگر نگهداری میشود به او تقدیم کرده.
به هر حال حد اعلای شاعران این حوزه را باید بیدل دانست، قبل از او غنی کشمیری و ناصرعلی سرهندی بودهاند و یا شاعری مثل فقیر دهلوی حضور داشته که شاعری شیعی بوده و بنده مشغول تصحیح کتاب «شمس الضحی»ی ایشان هستم که در مورد چهارده معصوم است.
ما اگر بخواهیم فقط اسامی و معرفی هندوهایی را که شعر فارسی میگفتهاند، نثر فارسی مینوشتهاند و حتی انشای فارسی مینوشتهاند جمعآوری کنیم یک کتاب مفصل خواهد شد. انشاهایی که از آن دوران مانده، متون بسیار مهمی هستند. انشای کسانی مثل فیضی دکنی یا مادهوران که هندوست و انشانویس مطرحی به حساب میآید.
در یک مرور تاریخی میبینیم که پادشاهان بابری ارادت زیادی به شعر و ادب داشتهاند؛ مثلا خود بابر شعر میگفته، برادرش کامران میرزا دیوان اشعار داشته که من نسخهای از آن را در پتنا و به خط میرعماد پیدا کردم. فرزند ایشان، همایون ارادت بسیاری به شعر و ادبیات داشته است. دربار پسر او که اکبر نام دارد محل حضور شاعران بوده و ملک الشعرای او یک شاعر ایرانی بوده به نام غزالی مشهدی. دیوان حافظی هست که در کتابخانه خدابخش پتنا نگهداری میشود و پر از امضاها و یادداشتها و تفألهای پادشاهان بابری است. فرزند اکبر که جهانگیر نام داشته، بههمراه همسرش که هر دو ایرانی بودهاند بسیار به شعر و ادبیات پرداختهاند تا میرسیم به شاه جهان، فرزند جهانگیر که قدسی مشهدی و کلیم کاشانی، ملک الشعرای او بودند و بسیاری از شاعران ایرانی در دوران او به هند رفتند. بعد از شاه جهان، فرزندش دارا شکوه را داریم که یک شخصیت بسیار برجسته فلسفی و دانشمند بوده و کتابهای مهمی در این حوزه داشته است. در دوره او شاعری مثل سعید سرمد کاشانی که از دوستان او بوده و دارا شکوه هم به او ارادت بسیاری داشته وارد هند میشود، سعید سرمد صاحب رباعی معروف «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند... روبه صفتان زشتخو را نکشند...گر عاشق صادقی ز مردن مهراس... مردار بود هرآنکه او را نکشند...» است.
این دوران طلایی با حکومت اورنگ زیب به پایان رسید، او با وجود اینکه دخترش زیب النساء از ادبا و شاعران بنام بوده اما خودش انسانی سطحی و سختگیر و متعصب بوده است. او سعید سرمد را کشت و از دوران او بود که فترت و خاموشی آغاز شد و بعدها با حضور و دخالت انگلیس و کمپانی هند شرقی به مرور زبان فارسی جایش را با زبان ریخته یا اردو عوض کرد که بحث مفصلی است. این است که به اعتقاد من اعتلای این دوران را باید مرهون حضور شاعران ایرانی و رونق بحث تذکره نویسی و نقد نویسی و حلقههای ادبی دانست.
به سخن حضرت آقا بازگردم و این نکته را عرض کنم که با این توضیح و مقدمه، شعر معاصر ما در همین 30 ساله بعد از انقلاب در حوزههای شعر مقاومت و پایداری یا همان دفاع مقدس و در حوزه شعر آیینی و دینی - که البته این را متفاوت از شعر عرفانی و حکمی میدانم - به لحاظ قوت و اوج با تمام ادوار شعر فارسی برابری میکند و بلکه بالاتر است. همانطور که در شعر عرفانی و یا شعر عاشقانه هنوز هم قرنهای هفتم و هشتم بر تارک ادبیات ما میدرخشند.
ببینید آقای قزوه، سخن من بر سر این سؤال است که صرفنظر از بحثهای حکومتی و دلایلی مانند مهاجرت شاعران پارسیگو به هند و یا ضعف سبک هندی در آن سامان، باز شدن دروازههای حکمت و معرفت شیعی در متن جامعه و محافل علمی را تا چه میزان میتوان باعث رشد و شکوفایی شعر دانست؟ به هر حال میبینیم که تا قبل از حضور این معارف و حکمتها، شعر فارسی حتی در قصاید فاخر خراسانی قرن چهار و پنج هم عمق و اعتلایی در حوزه اندیشه ندارد اما با حضور پر رنگ این معارف است که - حتی صرفنظر از پذیرفتن یا نپذیرفتن مذهب شیعه - تقریبا تمام ارکان حکمت و شعر و عرفان ایران را جلوهای زیبا و محتوایی عمیق از آموزهها و معارف عمیق دینی در برمیگیرد؛ بهنحوی که انسان، شاعران و حکیمان بزرگی را میبیند که مثلا از اهل سنت هستند اما تمام شالوده و مبانی معرفتی و حکمی ایشان را نگاههای عمیق شیعی تشکیل میدهد و از قبل همین روشنایی اندیشههاست که جریان درخشان سبک هندی و شعر حکمی آن دوران پدید میآید و بهنظرم میرسد که دلیل عمده قیاس میان مقام معظم رهبری این دو دوران را باید از زاویه فوران آگاهی و معرفت جامعه نسبت به معارف و آموزههای صحیح اسلام ناب دانست که در دوران انقلاب اسلامی با تکاملی بسیار بیشتر اتفاق افتاد و امروز حاصل این عرفان و بینش، در تمام ارکان شعر پس از انقلاب اعم از مضمون، بیان اندیشههای اصیل و حتی مباحث تصویرسازی و زبان و ساختار شعر قابلرصد و بحث است. که ایکاش روزگاری برسد که مراکز دانشگاهی یا فرهنگستان زبان ما با این زاویه و از این دریچه، به بررسی و مقایسه شعر پس از انقلاب با دوران پیش از انقلاب بپردازند...
بله این حرف درستی است. من برای این نفوذ تفکر و معارف الهی چند مثال روشن میزنم، شما ببینید ما از بحث تأثیر و نفوذ شخصیتی مثل حزین لاهیجی که بگذریم، شخصیتی داریم مثل اشرف مازندرانی که خانم زیب النساء - که دختر همان جناب اورنگ زیب متعصب است - در حلقه شاگردان اوست و کاملا متأثر از نگاه اصیل اسلامی و شیعی بهشمار میآید و یا مثلا وقتی به اشعار دوران جوانی بیدل دهلوی که هنوز به پختگی و تبحر خود نرسیده است نگاه میکنیم، گاهی آثاری از بعضی نگاههای تند و سطحی میبینیم اما وقتی به دهلی میآید و با شاعران ایرانی مثل شهرت شیرازی که یک شاعر حکیم و استخوان دار بهشمار میآمده آشنا میشود، دیگر هیچ اثری از نگاههای قبلی او نمیبینیم و اشعاری مینویسد که نشاندهنده ایمان او به مبانی و معارف شیعی است.
شاید رصد میزان نفوذ این معارف در سطح عام جامعه هم جالب باشد. بهعنوان مثال در شهری مثل مرشد آباد که در مرز بین هند و بنگال قرار دارد و ترکیب جمعیتی آن تقریبا به این شکل است که 6 هزار سنی، 4 هزار شیعه و 10 هزار هندو در آن زندگی میکنند، وقتی روز اول محرم و یا روز عاشورا فرا میرسد تمام 20 هزار نفر مردم شهر جمع میشوند و چنان مراسم و تعزیهای بهپا میدارند که حیرت انسان را برمیانگیزد. مواردی از این دست، بیانگر میزان نفوذ فرهنگ شیعه و فرهنگ عاشورا است.
یک نمونه برای شما بگویم؛ ما در مرکز خودمان در هند کتابی را چاپ کردیم با عنوان «هماری رسول» یعنی «رسول ما» که مجموع اشعار حدود 400 شاعر سیک و هندوست که برای حضرت رسول شعر گفتهاند و این کار را جناب آقای پروفسور درمین درنات جمعآوری کرده است. الان هم در حال جمعآوری «هماری علی» و «هماری حسین» هستند که باز هم همه از شاعران هندو هستند
بهنظرم میرسد که در همین مقدار که بحث کردیم، این مورد از صحبتهای مقام معظم رهبری تا حدی مورد بررسی قرار گرفت اما یک نکته بسیار مهم دیگری که در صحبتهای ایشان بود و حتما میبایست راجع به آن بحث شود، مسأله شعر عدالتخواه و یا بهعبارتی شعر اعتراض انقلاب اسلامی است. با توجه به اینکه خود شما هم جزو پیشگامان این نوع از شعر متعهد هستید و شعرهایی مثل «قحطسال عاطفه» و «مولا ویلا نداشت» را در کارنامه دارید؛ نظرتان در خصوص این نکتهای که ایشان فرمودند «شاعران انقلاب میبایست مراقبت کنند که از صراط دلسوزی و اصلاح منحرف نشوند و با زبان و محتوای کسانیکه با اصل انقلاب مخالف هستند حرف نزنند» چیست؟
شعر اعتراض را به لحاظ مضمون باید یک نوع شعر اجتماعی و سیاسی به حساب آورد. در روزگار ما شاعری که متعهد به مبانی انقلاب اسلامی است، برای ورود به این حوزه باید دقت و ظرافت زیادی به خرج بدهد تا به ورطه مسائل سطحی سیاسی نیفتد چون به هر حال تفاوت عمیقی است میان آنچه آن را مبانی انقلاب و آرمانخواهی انقلابی مینامیم با مسائل سطحی و زودگذر فضای سیاسی. مثلا شما میآیید و شعری مینویسید برای جریانات بحرین و بیداری اسلامی و در آن عربستان سعودی را محکوم میکنید اما یک نهاد حکومتی میآید و مانع چاپ کتاب میشود چراکه مثلا حالا روابطی در جریان است و قس علی هذا، ببینید این تفاوت در نگاه آرمانخواه و سطح مسائل سیاسی، از اول بوده و خواهد بود و شاعر انقلاب هم کاری به این سطح از ماجرا نداشته و ندارد و میبینیم که حضرت آقا هم بهعنوان رهبر انقلاب همیشه از اینگونه شعری حمایت و استقبال کردهاند. نمونه شعرهایی که من در کتاب «از نخلستان تا خیابان» گفتهام و یا مرحوم سلمان هراتی مینوشت در این حوزه قرار میگیرند، یعنی با نگاه به مفاهیم اصیل انقلاب، نسبت به انحراف یا اشکالی در مسئولان و صاحبان پست و مقام، ایراد و اعتراضی وارد میشود.
اما نکتهای که وجود دارد این است که معمولا دوستان ما این قسم از کارها را در حضور ایشان قرائت نکرده و سعی کردهاند در رسانههای دیگری که امکان داشته این کار را بکنند و در جلسه دیدار با ایشان حداکثر بعضی غزلهای اعتراض که مفاهیمی تغزلی از این حوزه را با خود دارد خوانده شده است. این در حالی است که عمده شعرهای اعتراض امثال من یا مثلا آقای مؤدب، شعر سپید بودهاند و چون احساس کردهایم که ذائقه ایشان با غزل و شعر کلاسیک مأنوس است آنها را قرائت نکردهایم. اما این قضیه خیلی فرق میکند با اینکه از طرف حضرت آقا پذیرش اشعاری با محتوای اعتراض وجود نداشته باشد. اینطور نبوده و همه شاعرانی که در این سالها حضور داشتهاند دیدهاند که ایشان از اشعار طنز اجتماعیای که بزرگانی مثل ابوالفضل زرویی خواندهاند چقدر استقبال کردهاند.
اما بعضی از دوستان میخواهند موج سواری کنند و از فضای جلسه دیدار بهنفع خودشان سوءاستفاده کنند که بنده این را نمیپسندم. بهعنوان مثال در همین قضایای جریان انحرافی که بهوجود آمد، یک برههای بهوجود آمد که اگر کسی دلسوز انقلاب بود و میخواست دفاعی از حقیقت انقلاب بکند باید حرف میزد. عدهای حرف زدند و بنده هم در همان وبلاگ و سایت خودم چیزی نوشتم که از زبان یک درویش بود.
به هر حال حرف این است که آقاجان، اگر کسی میخواهد پیرو حضرت ابوالفضلالعباس (سلاماللهعلیه) باشد، ارزش حضرت عباس (علیهالسلام) به این است که نیست! یعنی ارزش او به عشقش به امام حسین (علیهالسلام) است. ابوالفضل اگر بیاید و بگوید که من هم هستم، دیگر این ارزش را نخواهد داشت. در اردوگاه امام حسین (علیهالسلام) 72 نفر نبودند، یک نفر بود و آن حسین بود. این حرف، یک معرفت و حکمت است که عاشورا به ما آموخته و من هم در شعرم این را میگویم، نه کاری به شخص دارم و نه به گروه. حالا میبینی که مدتها میگذرد و فضا آرامآرام بهسمت آرامش میرود، ناگهان دوستی میخواهد بیاید و در حضور حضرت آقا شعری را بخواند که لاجرم ایشان هم واکنش نشان میدهند و الخ. حال آنکه همین عزیز موقعی که باید حرف میزد سکوت کرد، هم در فتنه و هم در همین ماجرا...
یک پیرمردی بود که اوایل انقلاب خیلی خوب شعار میداد و ما این را روی شانه میگرفتیم که با صدای بلند شعار بدهد، شعارش این بود: ای نیروی هوایی، تو نور چشم مایی. خب ما هم همه همین شعار را میدادیم چون این شعار در آن روزها ارزش داشت و حرف روز انقلاب بود. چند سال از ماجرا گذشت و جنگ هم شروع شده بود، در یک راهپیمایی ایشان را دیدیم و گفتیم که لابد هنوز شعارهای خوبی میدهد. بلندش کردیم که شعار بدهد و او هم شروع کرد: ای نیروی هوایی، تو نور چشم مایی!
ماجرای بعضی از رفقای ما هم همین است. عزیز من، اولا که هر سخنی را زمانی و وقتی است و ثانیا میخواهی بگویی، اینهمه روزنامه و سایت و پایگاه اطلاعرسانی وجود دارد، بیا و حرفت را بزن. همانطور که باقی دلسوزان هم حرفشان را زدند. اینکه نمیشود که شما نه زمان را بشناسی و نه حرمت مکان و مقام را نگه داری... و یک جمعی را که نشستهاند و تلاش کردهاند برای انتخاب کارهای خوب و مناسب متهم کنی و خوب بعد هم وارد یک فضایی بشوی که بلافاصله مورد سوءاستفاده معاندان و دشمنان انقلاب و آرمانهای انقلاب واقع شود. بهنظرم این معنای همان تذکری بود که حضرت آقا در خصوص مراقبت از نحوه بیان اعتراض داشتند، کما اینکه در همان جلسه هم به این برادرمان تذکر دادند.
باید به تأکید ایشان که فرمودند «با هم متحد باشید» پای بند باشیم، این سخن حکیمانه و عمیقی است که فرمودند: در پریشانی، پریشانی است؛ از هم نگسلید. نباید وارد فضای توهین و تهمت به همدیگر بشویم که مثلا فلانی چه مأموریتی گرفته و... حرفهایی که از دوست شنیدنش رنج آور است و بعد هم یک مشت سایت و دروغ پرداز مثل بالاترین و خودنویس و... که ایادی شیطانند، بیایند و همین حرفهای شما را تکرار کنند!
ما اگر در این جلسه شرکت میکنیم برای اعتقاداتمان است و اینکه ایشان حقیقتا و انصافا بزرگتر این جماعت بوده و در این سالها در حق همه این دوستان - چه بپذیرند و چه نپذیرند - مهربانی و پدری و بزرگواری کرده است. خدا میداند که از اول انقلاب تا حالا ما هرگز بدی یا بیاحترامی یا بیعدالتی از ایشان ندیدهایم و هرچه بوده محبت و رأفت و مهر بوده است، حالا بعضیها میخواهند این علاقه و محبت را چیز دیگری تعبیر کنند، بکنند - والله خبیر -
من این را به شما بگویم که وظیفه من و نگاه من بین سالهای 76 تا 84 هیچ تغییری نکرده و اصول من در دوران خاتمی و احمدینژاد یکی است.
ببینید همه حرف من این است که در این ماجرای عظیم فتنهای که درست کردند، خیلی از شاعران ورود نکردند یا موضع جدی نگرفتند و این برای کسانی که دلسوز و نگران آینده این ارزشها هستند و در مراکز تصمیمگیری نشستهاند، باید نکته مهمی باشد. امروز یک خواننده این کشور، که اتفاقا خواننده بعد از انقلاب هم هست، میگوید چون فلانی پای ارزشها ایستاد و مثلا از سران فتنه عذرخواهی نکرد، پس من شعرش را نمیخوانم.
خیلی قضیه جالبی است که ما نیامدیم ایشان را از صداوسیما بیرون کنیم یا مثلا او را از حوزه هنری طرد کنیم و اتفاقا این قضیه هم دقیقا در حوزه هنری دارد اتفاق میافتد همین امروز گفتند که فلانی گفته من از قزوه شعر نمیخوانم. این مسأله دو وجه دارد. یک وجهش مربوط به من است که اصلا دنبال این چیزها نیستم و کم هم نیستند کسانیکه شعرهای مرا بخوانند اما وجه دیگرش این است که این آدم دارد موضع میگیرد و در کمال بیادبی و پرخاشگری هم موضع میگیرد که تو چرا فلانی را رنجاندی، گویا ما باید برویم و دست حضرات را هم ببوسیم که چه هزینههای سنگینی را به این ملت و خونهای بچههای این مردم تحمیل کردید!
شما اصلا همه بحثها را کنار بگذارید و فقط ببینید که این فتنه چه لطمههایی را به خانوادهها، روابط فامیلی و... وارد کرد. حالا ما باید تاوان دفاع از انقلاب و مردم را هم به این شکل بدهیم و از این آقایان متکبر خودخواه معذرتخواهی کنیم؟
نهخیر؛ موضع بنده، موضع درستی است و الان هم پای همه حرفهایم ایستادهام. موضع من، موضع دفاع از انقلاب و آرمانهای انقلاب و امام و ولایت است و ذرهای هم از موضع خودم ناراحت و پشیمان نیستم. حالا تو شعر مرا نخوانی، برای من هیچ اتفاقی نمیافتد اما این تویی که با صدای بلند ثابت میکنی که اتفاقا همین نظام و امام و ولایت فقیه است که به تو پر و بال میدهد و میدان میدهد، در مقابل این تو هستی که بداخلاقی و بیادبی را پیشه خود کردهای.
حالا میگویند قزوه، حکومتی و دولتی است. من یک سایت دارم که روزانه تا 10 هزار نفر آن را میبینند و تو خودت میدانی، این چهجور شاعر دولتی است که یک دفتر ندارد که به کارش سر و سامان بدهد یا جواب اینهمه بچههای جوان و شاعران پر شور انقلاب را بدهد یا جایزه برندگان سایت را بدهد؟
اما آدمی که دارد به من فحش میدهد در کاخی که جمهوری اسلامی در اختیارشان گذاشته و با بودجههای 500 میلیونی و مغازههای جلوی میدان انقلاب که دوتا دوتا از مجلس برایشان میخرند، نشسته و به من میگوید شاعر دولتی. در همان مراکز و انجمنها بچههایی را تربیت میکنند که هستی ادبیشان در فحاشی به انقلاب و آرمانهای انقلاب تعریف میشود و معنا پیدا میکند! آنوقت همین آقای قزوه میآید و در جشنواره فجر اجازه نمیدهد اسم همین بزرگواران غیر دولتی و غیر حکومتی حذف شود و میگوید به او هم جایزه بدهید.
واقعا چهکسی دولتی است؟ قزوه دولتی است که دستش به هر جایی که رسید دنبال کار و بار همین بچههای شاعر دوید و کتابشان را چاپ کرد، مجموعه تکا را راه انداخت که اندک حقالتألیفی دست این بچههای شهرستانی را بگیرد یا شما که بودجههای 500 میلیونی را میگیرید و قایم میکنید؟
شما که هر برنامهای هم که میگیرید، برای بزرگ کردن یک نفر است که به فرانسه و فلان انتشارات و بهمان اپوزیسیون برسد؟ و محافلتان هم که مرکز کشف حجاب و تمسخر ارزشهاست و همه اینها هم از بودجه بیتالمال و جیب این مردم بوده و هست و تازه برای همپالگیهایتان هم کاری نمیکنید و همه این هزینهها برای بالا بردن یک نفر است!
آنوقت نگاه میکنی به وضع زندگی این شاعران خوب و متعهد، بچههای شهرستانی و میبینی که یکی اجاره خانه ندارد، یکی اسباب و اثاثیهاش توی کوچه است، یکی خرج مداوای بچهاش را ندارد و هرکدام 100 جور گرفتاری دارند...
ما آمدیم از همین بچهها کتاب چاپ کردیم و شما فحشمان میدهید؟ خب عین همین بودجهها را برای همین کارها گرفتید؛ چرا هیچ کاری نکردید و اگر هم خواستید کتابی از کسی چاپ کنید حتی از قزوه و افشین علا، اول آمدید گفتید که موضعت را مشخص کن تا کتابت را چاپ کنیم - یعنی موضع مشارکت - ببینید با بیتالمال این مردم چه بازی مضحکی در جریان است؟
من هر کاری که کردم برای شعر و ادبیات این مملکت بوده و قابل دفاع است، اما شما که اجاره همان کاخی که در آن نشستهاید بالای 2 میلیارد دلار است چه کردید؟ فقط پا روی پا انداختید و به نظام و ولایت فحش دادید...
بگذریم آقای قزوه که این رشته سر دراز دارد و این غصه را حالا حالاها باید گریست... یک جمع بندی به من بده از ما حصل این دیدارها و جلسات سالیانه برای جریان شعر انقلاب...
بهنظر من حضرت آقا در تمام این سالها خطی را به بچهها دادهاند که الان این خط و این جریان به نوعی بلوغ و بالندگی رسیده و خودش مسیر را میشناسد. الان دیگر جریانی وجود دارد که جریان اصیل و سالم انقلابی است و به بلوغ هم رسیده و مثلا اگر بگویند از سال آینده این دیدار برگزار نمیشود، ما نگرانیای نداریم چون جوانانی هستند که دقیقا در همان مسیر و جهتی قدم برمی دارند که مدنظر رهبری انقلاب است و حتی اگر جلسه دیدار هم نباشد، شعرها و حاصل فعالیتهایشان را به هر طریق ممکن به ایشان میرسانند و رهنمود لازم را میگیرند.
من امیدوارم که این جلسه، با نشاط روزافزون و همه ساله برگزار بشود و با جدیت و البته ظرافت و دقت بسیار بیشتر و بالاتر، شعرها را و شاعران را انتخاب کنند که این خیلی مهم است. همین دانش آموزی که امسال شعر خواند را ببینید، درست به فاصله چند نفر با او یک شاعری نشسته بود به نام علی سلیمانی که اتفاقا او هم دانش آموز بود و حتی چند ماهی هم از او کوچکتر بود و به لحاظ شعری هم انصافا بسیار قویتر و قدیمیتر از او بود و صاحب رتبه و عنوان. خب این دقت میخواهد.
علی فردوسی، در این جلسه بود. میلاد عرفانپور بود که شعر او شعر شاخص امسال بود و نزدیک بود که حذف شود. چرا باید حذف شود؟ خیلیهای دیگر هم نزدیک بود حذف شوند، در حالیکه این بچهها بهترین مواضع را نشان دادند و در کنار آرمانهای انقلاب ایستادند. خدا میداند 10 نفر شاعر هستند که اینها با همه وجود و با شهامت و جرأت آمدند و موضع صحیح انقلابی گرفتند و پای تبعاتش هم ایستادند. اتفاقا اگر اینها حذف شوند تبعات منفی خواهد داشت. امروز در بحث پیش کسوتهایمان این را میبینیم که وقتی 10 روز احوال یک شاعر قدیمی که برای انقلاب زحمت کشیده و انقلاب هم برای او هزینه کرده است پرسیده نمیشود، از صد طرف و به هزار شکل بهسراغش میروند تا بین او و انقلاب و ارزشها فاصله بیندازند.
اینها نکاتی است که دقت و ظرافت بیش از پیش و برنامهریزی مدیران حوزه هنری را - که میدانم با چه دلسوزی کار میکنند - میطلبد؛ هم برای این جوانان ارزشمند و هم برای پیشکسوتها که مایه اعتبار هستند. البته این دیدار برای فضای کلی شاعران و جریان شعر انقلاب بسیار مفید است و ارزش اصلی و عمده جلسات بیشتر بهخاطر همان صحبتها و نکاتی است که ایشان میگویند.
جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم
این قافله تا روز جزا نگسلد از هم
با توجه به اینکه شما از سابقون حاضر در جلسه دیدار شاعران انقلاب اسلامی با مقام معظم رهبری هستید، اگر تاریخچهای از سابقه این دیدار و سالهای شکلگیری آن بفرمایید نقطه خوبی برای آغاز بحث خواهد بود...
عرضم به حضورتان که این جلسه و سابقه آن مربوط به سالهای قبل از رهبری و حتی قبل از ریاستجمهوری ایشان است و سابقه این دیدار با شاعران به سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی برمیگردد؛ اما دورترین خاطرهای که من از این جلسه دارم، مربوط به بعد از رهبری حضرت ایشان است که در یک اتاقی به اندازه همین اتاقی که الان نشستهایم، اتاقی با حدود 20 - 30 متر فضا در همین محل بیت رهبری که الان هم جلسات در آنجا تشکیل میشود، برگزار میشد، البته تا الان من سه محل را بهخاطر دارم که این جلسه در آن برگزار شده که یکی همان اتاق و دیگری همین محلی که الان افطاری قبل از دیدار آنجا برگزار میشود و یک جای دیگر که بهنظرم الان محل افطاری خانمها شده است.
در آن سالهای اول که در همان اتاق کوچک جلسات برگزار میشد، بزرگان و اساتید پیشکسوت زیادی حضور داشتند از جمله: مرحوم استاد مهرداد اوستا، مرحوم استاد محمود شاهرخی، خانم صفارزاده و خیلیهای دیگر که با احترام و علاقه زیادی نسبت به حضرت آقا در جلسات شرکت میکردند و این فضای سرشار از ادب و احترام طوری بود که بهعنوان رنگ خاطرات من از آن روزها درآمده است. محوریت جلسه در همان سالها هم بیشتر با بر و بچههای حلقه شعر حوزه هنری و تدارک کار هم با حوزه بود.
بنده چون ارتباط کاری و جدیام با حوزه به حدود سال 69 برمیگردد، از همان ایام سهم کوچکی در برگزاری این جلسه داشتم، البته حضور و ارتباط من با حوزه مربوط به سالهای 2 - 61 است تا سال 65 که اتفاقاتی افتاد و تعدادی از دوستان از حوزه رفتند... به هر حال تقریبا در همه سال، در این دیدار حضور داشتم به استثنای یک سال که گمان میکنم سال 74 یا 75 بود که من در کشور تاجیکستان بودم و موفق به حضور نشدم.
اگر قرار باشد که در چندجمله سیر کلی این جلسات را از ابتدا و امتداد آن را تا امروز و نکات قابلتوجهی که برای شما وجود دارد بیان کنید چه خواهید گفت...
این جلسه از یک جمع شاید 40 - 30 نفره شروع شد. در آن سالها بیشتر محوریت جلسه با پیشکسوتها و بزرگان عرصه شعر بود، اما بهتدریج و خصوصا در این سالهای اخیر، چه به لحاظ کمیت و چه به لحاظ کیفیت چند نکته قابل توجه مشاهده میشود، نکته اول اینکه تعداد و حضور شاعران شهرستانی و البته مستعد بسیار بیشتر شده و نکته بسیار معنادار و زیبا اینکه به مرور محوریت جلسه بر دوش شاعران جوان افتاده و این نکتهایست که میتوان ادعا کرد شعر جوان انقلاب اسلامی با آن کیفیت و غنایی که امروز پیدا کرده بهنحوی شعر قبل از خود را و میانداری پیشکسوتها را به لحاظ شاعرانگی کنار زده و این نکته بارزی است که در این سالها کاملا قابل رصد و مشاهده است.
نکته جالب توجه دیگری که وجود دارد، استقبال و علاقه شاعران برای حضور و شعرخوانی در این جلسه است که هر سال هم بیشتر شده و حتی گاهی باعث ایجاد حواشی هم میشود.
بنده از بعضی از قدیمیهای حوزه مثل جواد آقای محقق شنیدهام که حتی قبل از شکلگیری این جلسات و در سالهای آغازین انقلاب اسلامی، گاهی حضرت ایشان هم در جلسه شعر شاعران انقلاب که در حوزه برگزار میشد حضور داشتهاند...
من هم شنیدهام، اما چون خودم حضور نداشتم، اطلاع دقیقی ندارم. خاطره من از حضور ایشان در حوزه بر میگردد به تشییع شهید آوینی، اما نکتهای که در خصوص سؤال شما میبایست حتما به آن اشاره کنم، نگاه خاص و امیدوارانه حضرت ایشان به حوزه هنری است که از ابتدای کار به حوزه هنری بهعنوان پایگاه اصلی ادبیات و هنر انقلاب اسلامی نگاه میکردند که در این نگاه تکلیفآور، ادبیات انقلاب همیشه تخصیص داشته و حوزه را بهعنوان مهمترین و شاید تنها پایگاه ادبیات انقلاب اسلامی دیدهاند که البته همین هم بوده است، شما اگر امروز نگاه کنید به طیف بزرگان شعر و ادبیات معاصر ما خواهید دید که بزرگانی مثل قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی و... همه به نوعی محصولات حوزه هستند و نبض ادبیات متعهد انقلاب همیشه در حوزه تپیده است.
جلسه شعرخوانی شاعران جوان و پیشکسوت انقلاب اسلامی در حضور رهبر انقلاب که بهعنوان یک منتقد کارکشته و ادیبی متبحر در حوزههای شعر و نقد ادبیات، صاحب نگاه و نظر است، لابد که خاطرات جالبی هم بههمراه داشته...
به هر حال شعرشناسی و علاقه و احاطه ایشان به این حوزه، بحث پوشیده و ناگفتهای نیست. در همین سالها که بنده حضور داشتهام، دیدهام که ایشان با چه جدیت و نشاطی به شعرها گوش میدهند و نقد میکنند و اصلا کمتر جلسهایست که اینطور تا پاسی از شب و ساعتها بعد از افطار هم ادامه داشته باشد.
یادم است که یکبار مرحوم نصرالله مردانی شعر مطولی خواند با ردیف و قافیه «بوی ریحان میدهی» یا شاید چیز دیگری شبیه به همین که حضرت آقا شعر ایشان را با دقت مورد نقد و بررسی قرار داد، البته نکته جالبی که در نقدهای ایشان وجود دارد، ظرافت و طنز ملیحی است که در نقدهایشان بهکار میبرند و مرحوم مردانی هم کاملا پذیرفت و اقناع شد. همینجا بهنظرم لازم است اشاره بکنم که ایشان در دوران جوانی انجمنهای ادبی بسیار قوی و استخوانداری را در خراسان آن روزگار، که یکی از قویترین و مهمترین پایگاههای شعر و ادبیات کشور بوده، دیدهاند. بهعنوان مثال در انجمنی مثل انجمن ادبی فرخ که بزرگانی از قبیل آقای قهرمان و صاحبکار و شاعرانی مثل اخوان و دیگران در این جلسات شرکت میکردهاند، نقد کردن و ورود به فضای جدی نقد و نظر کار آسانی نبوده است؛ اما میبینیم که همین بزرگان هم بهشدت از نقد و نظرهای آقای خامنهای در آن جلسات استقبال کرده و بر آن مهر تأیید میزدهاند و اصلا گاهی بزرگانی از شعرا در مباحث محتوایی و حکمی و ادبی شعر از ایشان راهنمایی و نظر تخصصی میگرفتهاند و به هر حال ایشان از ستونهای نقد در جلسات بودهاند و حتی گاهی دعوت میشدند به شهرستانها و یا در انجمنها و جلسات تهران هم با قوت حضور مییافتهاند. اینها خاطراتی است که بزرگانی مثل آقای صاحبکار، آقای قهرمان و دکتر شفیعی کدکنی نقل کردهاند و بعضی را از زبان خود این عزیزان شنیدهایم. خب با این سبقه و سابقه مشخص است که نقد و نظر ایشان روی شعر شاعران انقلاب، نقدهای بسیار صائب و توأم با ظرافتی بوده و هست؛ بهنحوی که گاهی ما ایهام و زیباییهای یک شعر را در نقد ایشان میدیدیم. خیلی از اوقات دوستان شاعر ما در مقابل نقدهای ایشان مجاب شدهاند و این نه بهدلیل اینکه ایشان رهبر هستند یا در برههای رییسجمهوری بودهاند، بلکه بهواسطه این بوده که ایشان روی نکات محکم و دقیقی انگشت گذاشتهاند.
یادم است وقتی من آن شعر «ابتدای کربلا مدینه نیست... ابتدای کربلا غدیر بود» را خواندم، در یک بیتی از آن به ماجرای سقیفه اشاره کرده بودم، آقا فرمودند که این بیت را بردار، ما باید در اینروز و روزگار حرفی بزنیم که وحدتآفرین باشد و من هم بلافاصله آن بیت را حذف کردم. در مقابل بودهاند شاعران جوانی که مقابل نقد ایشان جدل و محاجه کردند، در حالیکه مشخص بود که حق با حضرت آقاست؛ اما باز هم ایشان با خوشرویی و مهربانی در مقابل جدل جوانها سکوت میکردند.
و یا وقتی شعر «رفته بودم سنگ بردارم... دستهایم دست شیطان شد»، وقتی این شعر رجم شیطان را خواندم، خیلی تعریف کردند و نکاتی را هم تذکر دادند و در آن روز که حدود 20 سال پیش بود، به من گفتند که اگر کارت را جدی بگیری و همیشه معلم داشته باشی؛ 20 سال دیگر شاعر خوب و مطرحی خواهی شد، منظورم از بیان این خاطرات این است که متوجه باشید که ایشان از قدیم نسبت به شعر دوستان حساس بوده، دقت داشته و میدانستند هر کسی در مسیر شعری خودش مشغول چهکاری است، و حتی حضور ذهن داشتند که مثلا فلانی سال گذشته چه شعری خواند و الان در چه مرحلهایست. این دقت و صمیمیت با دوستان شاعر، چیزی است که از ابتدا هم در ایشان بوده و ما میدیدیم، حتی در این اواخر که بعضی از دوستان ما بر اساس مواضع سیاسی و بحث فتنه خودشان را محروم از این تکرار محبتها کردهاند، میبینیم که وقتی به ایشان گلایه میکنند، ایشان با محبت و مهر تمام میفرمایند: از این طرف که منم راه کاروان باز است... و این نشاندهنده زلالی و پایداری این دوستی از جانب ایشان است.
رصد ایشان از فضای ادبی کشور به چه صورت است؟
این ادامه همین بحثی است که داشتم میگفتم، دقت ایشان محدود به این شنیدنها نیست، بلکه ایشان کارهای خوب را رصد میکنند و میخوانند، کتابها و مجموعههای شعری و پژوهشی را میبینند و مطالعه میکنند. بهعنوان مثال من در سالی که گذشت یک کتاب تذکره کار کردم از - محمد افضل سرخوش - که یک شاعر و تذکرهنویس هندی است که معاصر و هم دوره بیدل بوده است. ایشان چند سالی از بیدل بزرگتر و از دوستان بسیار خوب و مورد احترام بیدل بوده است. سرخوش شاعر خوبی هم بوده اما دیوان او به علت مسامحه فرزندانش از بین رفته و گم شده، لیکن از او تذکرهای بهجا مانده بهنام «تذکره کلمات الشعرا» که کتاب بسیار مهم و معروفی است و در ایران چاپ نشده بود، مگر یک چاپ سنگی قدیمی و پر غلط که من از روی چند نسخه، از جمله نسخهای که در کتابخانه - خدابخش پتنا - پیدا کردم و این نسخهایست که تاریخ نگارش و کتابتش همزمان با دوره سرخوش بوده است، یعنی حدود هزار و 90 تا هزار و 120 هجری قمری که توسط شخصیتی اصفهانی نام مقابله شده بود. من این چند نسخه را با هم مقابله کردم و یک تصحیح ارائه دادم که توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ شد. امسال میخواستم کتاب را برای حضرت آقا بیاورم و در دیدار به ایشان بدهم که در شلوغی و تراکم برنامههای اجرایی قبل از دیدار در واحد ادبیات حوزه جا ماند و من هم فراموش کردم، تا اینکه موقع افطار بنده را صدا کردند که آقای قزوه بیا، کنار ایشان که رفتم به من گفتند: من سرخوش را از اول تا آخر خواندم!
یعنی کتابی که من فکر نمیکردم ایشان اصلا دیده باشند، هم دیده بودند و هم کاملا خوانده بودند که این موضوع بنده را آنقدر ذوق زده کرد که گزارش کار جدیدی هم که کردهام به ایشان دادم؛ تذکرهای بهنام «مردم دیده» از حاکم لاهوری.
رسم است که معمولا شاعران کتابهای جدیدی را که نوشتهاند برای ایشان میآورند و بسیار اتفاق افتاده که وقتی کتاب تازه منتشر شدهای به ایشان دادهاند، ایشان گفتهاند که این را خواندهام، در حالیکه در اینهمه سال ما حتی یک وزیر ارشاد را که مسئولیت مستقیم فضای فرهنگی کشور به دوش آنهاست، ندیدهایم که حتی یکی از این کتابها را دیده باشند؛ چه برسد به خواندن و الخ. این نشان از احاطه و پیگیری عجیب ایشان در حوزه فرهنگ و ادبیات کشور دارد که خودش نکتهای بسیار قابلالگوبرداری است.
ما دیدهایم که گاهی مثلا به وزیر ارشادی شاعر پیشکسوت و معروفی را معرفی میکردیم و میگفتیم که ایشان جناب آقای مشفق کاشانی است، اما وزیر ارشاد حتی نمیشناخت که این شاعر پیشکسوت کیست! اما حضرت آقا حتی شاعران بسیار کم سن و سال را که مثلا یکبار در محضر ایشان شعر خوبی خواندهاند، به اسم میشناسند و پیگیر احوالشان میشوند. بهعنوان مثال الان اگر خدمت ایشان بگویید هادی فردوسی، بلافاصله میگویند بله بله، همان جوان شیرازی، خب کجاست؟ چه میکند؟ یا مثلا میلاد عرفانپور که یکدوره آمده و رباعیهای خوبی خوانده و میبینیم که ایشان پیگیر احوال این بچهها میشوند. امسال دیدیم که خودشان به فاضل نظری گفتند که شعر بخوان، در حالیکه من اسم چند شاعر دیگر، از جمله دوستی را که امسال بهخاطر خواندن شعرش خیلی هم حاشیهآفرینی کرد، به ایشان گفتم، چون دیگر وقت ما تمام شده بود و وقت صحبت ایشان بود.
شاید لازم باشد من همینجا اشاره کنم که بنده دقیقا طبق همان لیستی که دوستان شورای انتخاب اشعار حوزه به من داده بودند و با امانت کامل اسامی را خواندم و انصافا هم دوستان زحمت کشیده بودند، مثلا آمار کامل اینکه چهکسی در چه سالی شعر خوانده و یا کدام شعر قویتر است و کدام نیست، چیزی حدود10 - 15 جلسه وقت گذاشته بودند و من چون این اواخر آمدم، شاید در دو جلسه موفق شدم که شرکت کنم که بیشتر برای بحث اجرا توجیه میشدم، حتی درخواست من این بود که امسال بحث اجرا را به دوستان دیگر بدهند و من هم گوشهای بنشینم؛ اما با اصرار دوستان این بحث اجرا را پذیرفتم. این حواشی هم همیشه بوده، یعنی هرکسی که اجرا میکرده، بعضی از دوستان ما حاشیهآفرینی میکردهاند. یادم هست یک سالی که ساعد باقری مجری بود یک دوست شاعر ما که حالا صلاح نیست اسمش را ببرم و جزو شاعران اهل حاشیه و حاشیهآفرین هم هست آمد و حرفی به ساعد زد که بنده خدا از کوره در رفت و گفت: من دیگه اجرا نمیکنم! حالا امسال همان بنده خدا بعد از پایان جلسه، انبوهی از پیامکها و تهدید و توهین را حواله بنده کرده در حالیکه تا به امروز به غیر از رفاقت و برادری و کمک از من ندیده است.
من میخواستم این بحث را جای دیگری از صحبتمان طرح کنم، اما حالا که پیش آمد خوب است که هم پروسه انتخاب اشعار و هم میزان دخالت شما در ماجرا را مقداری توضیح بدهید...
متأسفانه دوستان ما طوری برخورد میکنند که انگار قزوه نشسته است و تصمیم گرفته که چهکسی شعر بخواند و چهکسی شعر نخواند یا چهکسی بیاید و چهکسی نیاید. در حالیکه پروسه انتخاب شاعران و اشعار به این شکل است که تعدادی از شاعران کشور در یک کارگروه مینشینند و طی جلساتی متعدد به تصمیم میرسند، جالب اینجاست که دوستان به من اصرار میکردند که تو در بحث افراد و اسامی دخالت نکن!
من بعضی از بچههای شاعری را که در قضیه فتنه خوب کار کرده بودند و متأسفانه به نوعی مورد بیمهری و کملطفی واقع شده و در خیلی جاها تحریم و مورد بیتوجهی قرار میگیرند، اسم بردم و گفتم که چرا باید اینها که در آن شرایط خطیر، به حمایت از رهبر معظم انقلاب برخاستند، در این دیدار هم حتی حاضر نباشند و دو سه نفر را در حقیقت شفاعت کردم که باشند و میدانم که حقشان بوده!
غیر از این بنده دخالتی نداشتم، اما به هر حال باز هم این حواشی و درخواستهای غیرمنطقی وجود داشته و در همه دورهها هم بوده است.
هرچند بهنظرم میرسد که حتی همین هجوم و درخواستهای از سر شوق و علاقه خودش فینفسه چیز مثبتی است و برای خیلی از اهالی تکبر و خودخواهی پیامهای روشنی دارد. اگرچه که باعث زحمت و اذیت مجریان میشود.
کاملا درست است. شکی نیست و این نشان از علاقه مبارک شاعران انقلاب اسلامی به دیدار رهبر انقلاب است. اما این حاشیهسازیها همیشه باعث رنج و رنجش مجریان برنامه بوده و هست.
اگر از این حواشی بگذریم و به متن بپردازیم، در صحبتهای امسال رهبر معظم انقلاب خطاب به شاعران، دو نکته بسیار مهم و بسیار عمیق وجود داشت که در تبیین آنها لازم است تحقیقهای مفصل و جداگانهای انجام شود و بهنظرم ضروری است که در این صحبت و به قدر ظرف زمانی که وجود دارد به آنها پرداخته شود. نکته اول بحثی بود که ایشان در قیاس دوره 30 ساله شعر انقلاب اسلامی با دوره 200 ساله اوج و اعتلای سبک هندی داشتند. قیاسی که در حوزه مضمون و محتوای اشعار و همچنین فراوانی شاعران استخواندار و قابلاعتنا در این دو دوره به عمل آوردند.
خب در این قیاس چند نکته وجود داشت، اول، بحث تأکید بر اعتلا و قوت جریان شعری در آن دوران خاص که کمتر دیده شده با صراحت و قاطعیت در این مورد بحث شود و باید ریشههای آن را در نگاههای آکادمیک به مباحث شعر فارسی و چرایی عدم اعتنای جدی به این دوره درخشان شعر فارسی جستوجو کرد، اما نکته دوم که میخواهم نظر شما را هم در اینخصوص بدانم بحث چرایی فراوانی تعداد شاعران در این دو دوره بود که توسط ایشان مطرح شد. شاید مضمون کلی صحبت ایشان این بود که در هر دوی این دوران، از آنجایی که پای معارف دینی و حکمتها و مباحث معرفتی به میان جمع و جامعه مردم آمد و متن جامعه از این مباحث اصیل بهرهمند و سیراب شد، بازخوردش را بهصورت جوشش و فوران شاعران و ادیبان ملاحظه میکنیم و...
در خصوص دوره سبک هندی و به خصوص دوره حضور پررنگ شاعران ایرانی در هند که رنگ کاملا ایرانی به این سبک میدهد، باید مقداری بحث کرد چراکه درست است که ما مثلا شاعری مثل صائب را داریم که هم در ایران و هم در هند صاحب شهرت و درخشش است اما دوران طلایی سبک هندی مربوط به زمانی است که شاهد کوچ و مسافرت شاعران بسیاری از ایران به هند هستیم. در این دوران که باید آن را اوج و اعتلای این سبک دانست دواوین و تذکرههای بسیاری نوشته شد و این اتفاق را میبایست حاصل حضور شاعران بزرگی مثل کلیم کاشانی، قدسی مشهدی و سلیم تهرانی که آمدند و در هند ساکن شدند، دانست. در همین دوران است که شاهد تشکیل و رونق بیشترین حلقههای ادبی در این حوزه هستیم مثلا در دهلی، شاه جهان آباد، کشمیر و لاهور میبینیم که انجمنهای ادبی بسیار زیاد و البته قوی و قابل اعتنایی وجود دارد. عجیب است که مثلا فقط در کشمیر چیزی بیش از 3 هزار شاعر ثبت شده در آن روزگار داریم که پایگاه عمده حضور شاعران ایرانی مثل کلیم، طغرای مشهدی و سلیم و... بوده؛ محل فوت اینها هم در سرینگر کشمیر است.
یا در لاهور شعر و ادبیات فارسی از زمان شاعر بزرگ آن دیار یعنی مسعود سعد سلمان ریشه داشته، اما میبینیم که در این دوران شخصیتهای برجستهای مثل شاه آفرین لاهوری و حاکم لاهوری ظهور میکنند. در دَکَن میبینیم که حلقههای ادبی کسانی مثل فیضی دکنی و غزالی مشهدی و در یک دورهای عرفی شیرازی حضور دارند و اینها همه شاعران بزرگ ایرانی هستند که باعث اعتلا و رونق شعر و فرهنگ در این دوران میشوند.
بعد از این زمان و در دوره حمله نادر به هند هم شاهد حضور این جریان شعری هستیم. شاعران بزرگی مثل حزین لاهیجی - که از ایران به دهلی میرود و آنجا بههمراه واله داغستانی حضور دارد و بعدها به بنارس رفته و ساکنِ آنجا میشود - در همه این دوران، حلقههای ادبی و تذکره نویسی دارند. در همین دوره است که منتقدان ادبی بزرگ و برجستهای ظهور میکنند، شخصیتی مثل خان آرزو که اتفاقا خیلی هم با حزین درگیری ادبی داشته و یا شخصیتی داریم به نام آزاد بلگرامی. جناب آقای دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «شاعری در هجوم منتقدان» که در مورد حزین لاهیجی نوشتهاند، بحث نقد و ارزش نقد در آن روزگار را کاملا شرح دادهاند. اخیرا ما هم کتابی را منتشر کردیم با عنوان «تنبیه الغافلین» که نوشته سودای دهلوی است و بازار گرم ادبیات و شعر و نقد در آن دوران را به خوبی نشان میدهد. نکتهای که در این دوران هم قابل رصد و اعتناست اینست که بسیاری از ناقدان و شاعران و فاضلان این دوران هم ریشههای ایرانی دارند. بهعنوان مثال فاخر متین، ایرانی بوده و یا شاعری مثل عاقلخان رازی که والی حاکم دهلی و از دوستان اورنگ زیب بوده، ایرانی و از اهالی خواف بوده است.
این درهم تنیدگی و تأثیر شاعران ایرانی در آن سرزمین حتی روی شاعران هندو که اصلا زبانشان هندویی بود هم تأثیر گذاشت و شاعران خوبی را بهوجود آورد. بهعنوان مثال شاعری مثل چندر بهان که برهمن است و یا مخلص که شاعری هندوست و بیدل یکی از دیوانهای خود را که الان در علیگر نگهداری میشود به او تقدیم کرده.
به هر حال حد اعلای شاعران این حوزه را باید بیدل دانست، قبل از او غنی کشمیری و ناصرعلی سرهندی بودهاند و یا شاعری مثل فقیر دهلوی حضور داشته که شاعری شیعی بوده و بنده مشغول تصحیح کتاب «شمس الضحی»ی ایشان هستم که در مورد چهارده معصوم است.
ما اگر بخواهیم فقط اسامی و معرفی هندوهایی را که شعر فارسی میگفتهاند، نثر فارسی مینوشتهاند و حتی انشای فارسی مینوشتهاند جمعآوری کنیم یک کتاب مفصل خواهد شد. انشاهایی که از آن دوران مانده، متون بسیار مهمی هستند. انشای کسانی مثل فیضی دکنی یا مادهوران که هندوست و انشانویس مطرحی به حساب میآید.
در یک مرور تاریخی میبینیم که پادشاهان بابری ارادت زیادی به شعر و ادب داشتهاند؛ مثلا خود بابر شعر میگفته، برادرش کامران میرزا دیوان اشعار داشته که من نسخهای از آن را در پتنا و به خط میرعماد پیدا کردم. فرزند ایشان، همایون ارادت بسیاری به شعر و ادبیات داشته است. دربار پسر او که اکبر نام دارد محل حضور شاعران بوده و ملک الشعرای او یک شاعر ایرانی بوده به نام غزالی مشهدی. دیوان حافظی هست که در کتابخانه خدابخش پتنا نگهداری میشود و پر از امضاها و یادداشتها و تفألهای پادشاهان بابری است. فرزند اکبر که جهانگیر نام داشته، بههمراه همسرش که هر دو ایرانی بودهاند بسیار به شعر و ادبیات پرداختهاند تا میرسیم به شاه جهان، فرزند جهانگیر که قدسی مشهدی و کلیم کاشانی، ملک الشعرای او بودند و بسیاری از شاعران ایرانی در دوران او به هند رفتند. بعد از شاه جهان، فرزندش دارا شکوه را داریم که یک شخصیت بسیار برجسته فلسفی و دانشمند بوده و کتابهای مهمی در این حوزه داشته است. در دوره او شاعری مثل سعید سرمد کاشانی که از دوستان او بوده و دارا شکوه هم به او ارادت بسیاری داشته وارد هند میشود، سعید سرمد صاحب رباعی معروف «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند... روبه صفتان زشتخو را نکشند...گر عاشق صادقی ز مردن مهراس... مردار بود هرآنکه او را نکشند...» است.
این دوران طلایی با حکومت اورنگ زیب به پایان رسید، او با وجود اینکه دخترش زیب النساء از ادبا و شاعران بنام بوده اما خودش انسانی سطحی و سختگیر و متعصب بوده است. او سعید سرمد را کشت و از دوران او بود که فترت و خاموشی آغاز شد و بعدها با حضور و دخالت انگلیس و کمپانی هند شرقی به مرور زبان فارسی جایش را با زبان ریخته یا اردو عوض کرد که بحث مفصلی است. این است که به اعتقاد من اعتلای این دوران را باید مرهون حضور شاعران ایرانی و رونق بحث تذکره نویسی و نقد نویسی و حلقههای ادبی دانست.
به سخن حضرت آقا بازگردم و این نکته را عرض کنم که با این توضیح و مقدمه، شعر معاصر ما در همین 30 ساله بعد از انقلاب در حوزههای شعر مقاومت و پایداری یا همان دفاع مقدس و در حوزه شعر آیینی و دینی - که البته این را متفاوت از شعر عرفانی و حکمی میدانم - به لحاظ قوت و اوج با تمام ادوار شعر فارسی برابری میکند و بلکه بالاتر است. همانطور که در شعر عرفانی و یا شعر عاشقانه هنوز هم قرنهای هفتم و هشتم بر تارک ادبیات ما میدرخشند.
ببینید آقای قزوه، سخن من بر سر این سؤال است که صرفنظر از بحثهای حکومتی و دلایلی مانند مهاجرت شاعران پارسیگو به هند و یا ضعف سبک هندی در آن سامان، باز شدن دروازههای حکمت و معرفت شیعی در متن جامعه و محافل علمی را تا چه میزان میتوان باعث رشد و شکوفایی شعر دانست؟ به هر حال میبینیم که تا قبل از حضور این معارف و حکمتها، شعر فارسی حتی در قصاید فاخر خراسانی قرن چهار و پنج هم عمق و اعتلایی در حوزه اندیشه ندارد اما با حضور پر رنگ این معارف است که - حتی صرفنظر از پذیرفتن یا نپذیرفتن مذهب شیعه - تقریبا تمام ارکان حکمت و شعر و عرفان ایران را جلوهای زیبا و محتوایی عمیق از آموزهها و معارف عمیق دینی در برمیگیرد؛ بهنحوی که انسان، شاعران و حکیمان بزرگی را میبیند که مثلا از اهل سنت هستند اما تمام شالوده و مبانی معرفتی و حکمی ایشان را نگاههای عمیق شیعی تشکیل میدهد و از قبل همین روشنایی اندیشههاست که جریان درخشان سبک هندی و شعر حکمی آن دوران پدید میآید و بهنظرم میرسد که دلیل عمده قیاس میان مقام معظم رهبری این دو دوران را باید از زاویه فوران آگاهی و معرفت جامعه نسبت به معارف و آموزههای صحیح اسلام ناب دانست که در دوران انقلاب اسلامی با تکاملی بسیار بیشتر اتفاق افتاد و امروز حاصل این عرفان و بینش، در تمام ارکان شعر پس از انقلاب اعم از مضمون، بیان اندیشههای اصیل و حتی مباحث تصویرسازی و زبان و ساختار شعر قابلرصد و بحث است. که ایکاش روزگاری برسد که مراکز دانشگاهی یا فرهنگستان زبان ما با این زاویه و از این دریچه، به بررسی و مقایسه شعر پس از انقلاب با دوران پیش از انقلاب بپردازند...
بله این حرف درستی است. من برای این نفوذ تفکر و معارف الهی چند مثال روشن میزنم، شما ببینید ما از بحث تأثیر و نفوذ شخصیتی مثل حزین لاهیجی که بگذریم، شخصیتی داریم مثل اشرف مازندرانی که خانم زیب النساء - که دختر همان جناب اورنگ زیب متعصب است - در حلقه شاگردان اوست و کاملا متأثر از نگاه اصیل اسلامی و شیعی بهشمار میآید و یا مثلا وقتی به اشعار دوران جوانی بیدل دهلوی که هنوز به پختگی و تبحر خود نرسیده است نگاه میکنیم، گاهی آثاری از بعضی نگاههای تند و سطحی میبینیم اما وقتی به دهلی میآید و با شاعران ایرانی مثل شهرت شیرازی که یک شاعر حکیم و استخوان دار بهشمار میآمده آشنا میشود، دیگر هیچ اثری از نگاههای قبلی او نمیبینیم و اشعاری مینویسد که نشاندهنده ایمان او به مبانی و معارف شیعی است.
شاید رصد میزان نفوذ این معارف در سطح عام جامعه هم جالب باشد. بهعنوان مثال در شهری مثل مرشد آباد که در مرز بین هند و بنگال قرار دارد و ترکیب جمعیتی آن تقریبا به این شکل است که 6 هزار سنی، 4 هزار شیعه و 10 هزار هندو در آن زندگی میکنند، وقتی روز اول محرم و یا روز عاشورا فرا میرسد تمام 20 هزار نفر مردم شهر جمع میشوند و چنان مراسم و تعزیهای بهپا میدارند که حیرت انسان را برمیانگیزد. مواردی از این دست، بیانگر میزان نفوذ فرهنگ شیعه و فرهنگ عاشورا است.
یک نمونه برای شما بگویم؛ ما در مرکز خودمان در هند کتابی را چاپ کردیم با عنوان «هماری رسول» یعنی «رسول ما» که مجموع اشعار حدود 400 شاعر سیک و هندوست که برای حضرت رسول شعر گفتهاند و این کار را جناب آقای پروفسور درمین درنات جمعآوری کرده است. الان هم در حال جمعآوری «هماری علی» و «هماری حسین» هستند که باز هم همه از شاعران هندو هستند
بهنظرم میرسد که در همین مقدار که بحث کردیم، این مورد از صحبتهای مقام معظم رهبری تا حدی مورد بررسی قرار گرفت اما یک نکته بسیار مهم دیگری که در صحبتهای ایشان بود و حتما میبایست راجع به آن بحث شود، مسأله شعر عدالتخواه و یا بهعبارتی شعر اعتراض انقلاب اسلامی است. با توجه به اینکه خود شما هم جزو پیشگامان این نوع از شعر متعهد هستید و شعرهایی مثل «قحطسال عاطفه» و «مولا ویلا نداشت» را در کارنامه دارید؛ نظرتان در خصوص این نکتهای که ایشان فرمودند «شاعران انقلاب میبایست مراقبت کنند که از صراط دلسوزی و اصلاح منحرف نشوند و با زبان و محتوای کسانیکه با اصل انقلاب مخالف هستند حرف نزنند» چیست؟
شعر اعتراض را به لحاظ مضمون باید یک نوع شعر اجتماعی و سیاسی به حساب آورد. در روزگار ما شاعری که متعهد به مبانی انقلاب اسلامی است، برای ورود به این حوزه باید دقت و ظرافت زیادی به خرج بدهد تا به ورطه مسائل سطحی سیاسی نیفتد چون به هر حال تفاوت عمیقی است میان آنچه آن را مبانی انقلاب و آرمانخواهی انقلابی مینامیم با مسائل سطحی و زودگذر فضای سیاسی. مثلا شما میآیید و شعری مینویسید برای جریانات بحرین و بیداری اسلامی و در آن عربستان سعودی را محکوم میکنید اما یک نهاد حکومتی میآید و مانع چاپ کتاب میشود چراکه مثلا حالا روابطی در جریان است و قس علی هذا، ببینید این تفاوت در نگاه آرمانخواه و سطح مسائل سیاسی، از اول بوده و خواهد بود و شاعر انقلاب هم کاری به این سطح از ماجرا نداشته و ندارد و میبینیم که حضرت آقا هم بهعنوان رهبر انقلاب همیشه از اینگونه شعری حمایت و استقبال کردهاند. نمونه شعرهایی که من در کتاب «از نخلستان تا خیابان» گفتهام و یا مرحوم سلمان هراتی مینوشت در این حوزه قرار میگیرند، یعنی با نگاه به مفاهیم اصیل انقلاب، نسبت به انحراف یا اشکالی در مسئولان و صاحبان پست و مقام، ایراد و اعتراضی وارد میشود.
اما نکتهای که وجود دارد این است که معمولا دوستان ما این قسم از کارها را در حضور ایشان قرائت نکرده و سعی کردهاند در رسانههای دیگری که امکان داشته این کار را بکنند و در جلسه دیدار با ایشان حداکثر بعضی غزلهای اعتراض که مفاهیمی تغزلی از این حوزه را با خود دارد خوانده شده است. این در حالی است که عمده شعرهای اعتراض امثال من یا مثلا آقای مؤدب، شعر سپید بودهاند و چون احساس کردهایم که ذائقه ایشان با غزل و شعر کلاسیک مأنوس است آنها را قرائت نکردهایم. اما این قضیه خیلی فرق میکند با اینکه از طرف حضرت آقا پذیرش اشعاری با محتوای اعتراض وجود نداشته باشد. اینطور نبوده و همه شاعرانی که در این سالها حضور داشتهاند دیدهاند که ایشان از اشعار طنز اجتماعیای که بزرگانی مثل ابوالفضل زرویی خواندهاند چقدر استقبال کردهاند.
اما بعضی از دوستان میخواهند موج سواری کنند و از فضای جلسه دیدار بهنفع خودشان سوءاستفاده کنند که بنده این را نمیپسندم. بهعنوان مثال در همین قضایای جریان انحرافی که بهوجود آمد، یک برههای بهوجود آمد که اگر کسی دلسوز انقلاب بود و میخواست دفاعی از حقیقت انقلاب بکند باید حرف میزد. عدهای حرف زدند و بنده هم در همان وبلاگ و سایت خودم چیزی نوشتم که از زبان یک درویش بود.
به هر حال حرف این است که آقاجان، اگر کسی میخواهد پیرو حضرت ابوالفضلالعباس (سلاماللهعلیه) باشد، ارزش حضرت عباس (علیهالسلام) به این است که نیست! یعنی ارزش او به عشقش به امام حسین (علیهالسلام) است. ابوالفضل اگر بیاید و بگوید که من هم هستم، دیگر این ارزش را نخواهد داشت. در اردوگاه امام حسین (علیهالسلام) 72 نفر نبودند، یک نفر بود و آن حسین بود. این حرف، یک معرفت و حکمت است که عاشورا به ما آموخته و من هم در شعرم این را میگویم، نه کاری به شخص دارم و نه به گروه. حالا میبینی که مدتها میگذرد و فضا آرامآرام بهسمت آرامش میرود، ناگهان دوستی میخواهد بیاید و در حضور حضرت آقا شعری را بخواند که لاجرم ایشان هم واکنش نشان میدهند و الخ. حال آنکه همین عزیز موقعی که باید حرف میزد سکوت کرد، هم در فتنه و هم در همین ماجرا...
یک پیرمردی بود که اوایل انقلاب خیلی خوب شعار میداد و ما این را روی شانه میگرفتیم که با صدای بلند شعار بدهد، شعارش این بود: ای نیروی هوایی، تو نور چشم مایی. خب ما هم همه همین شعار را میدادیم چون این شعار در آن روزها ارزش داشت و حرف روز انقلاب بود. چند سال از ماجرا گذشت و جنگ هم شروع شده بود، در یک راهپیمایی ایشان را دیدیم و گفتیم که لابد هنوز شعارهای خوبی میدهد. بلندش کردیم که شعار بدهد و او هم شروع کرد: ای نیروی هوایی، تو نور چشم مایی!
ماجرای بعضی از رفقای ما هم همین است. عزیز من، اولا که هر سخنی را زمانی و وقتی است و ثانیا میخواهی بگویی، اینهمه روزنامه و سایت و پایگاه اطلاعرسانی وجود دارد، بیا و حرفت را بزن. همانطور که باقی دلسوزان هم حرفشان را زدند. اینکه نمیشود که شما نه زمان را بشناسی و نه حرمت مکان و مقام را نگه داری... و یک جمعی را که نشستهاند و تلاش کردهاند برای انتخاب کارهای خوب و مناسب متهم کنی و خوب بعد هم وارد یک فضایی بشوی که بلافاصله مورد سوءاستفاده معاندان و دشمنان انقلاب و آرمانهای انقلاب واقع شود. بهنظرم این معنای همان تذکری بود که حضرت آقا در خصوص مراقبت از نحوه بیان اعتراض داشتند، کما اینکه در همان جلسه هم به این برادرمان تذکر دادند.
باید به تأکید ایشان که فرمودند «با هم متحد باشید» پای بند باشیم، این سخن حکیمانه و عمیقی است که فرمودند: در پریشانی، پریشانی است؛ از هم نگسلید. نباید وارد فضای توهین و تهمت به همدیگر بشویم که مثلا فلانی چه مأموریتی گرفته و... حرفهایی که از دوست شنیدنش رنج آور است و بعد هم یک مشت سایت و دروغ پرداز مثل بالاترین و خودنویس و... که ایادی شیطانند، بیایند و همین حرفهای شما را تکرار کنند!
ما اگر در این جلسه شرکت میکنیم برای اعتقاداتمان است و اینکه ایشان حقیقتا و انصافا بزرگتر این جماعت بوده و در این سالها در حق همه این دوستان - چه بپذیرند و چه نپذیرند - مهربانی و پدری و بزرگواری کرده است. خدا میداند که از اول انقلاب تا حالا ما هرگز بدی یا بیاحترامی یا بیعدالتی از ایشان ندیدهایم و هرچه بوده محبت و رأفت و مهر بوده است، حالا بعضیها میخواهند این علاقه و محبت را چیز دیگری تعبیر کنند، بکنند - والله خبیر -
من این را به شما بگویم که وظیفه من و نگاه من بین سالهای 76 تا 84 هیچ تغییری نکرده و اصول من در دوران خاتمی و احمدینژاد یکی است.
ببینید همه حرف من این است که در این ماجرای عظیم فتنهای که درست کردند، خیلی از شاعران ورود نکردند یا موضع جدی نگرفتند و این برای کسانی که دلسوز و نگران آینده این ارزشها هستند و در مراکز تصمیمگیری نشستهاند، باید نکته مهمی باشد. امروز یک خواننده این کشور، که اتفاقا خواننده بعد از انقلاب هم هست، میگوید چون فلانی پای ارزشها ایستاد و مثلا از سران فتنه عذرخواهی نکرد، پس من شعرش را نمیخوانم.
خیلی قضیه جالبی است که ما نیامدیم ایشان را از صداوسیما بیرون کنیم یا مثلا او را از حوزه هنری طرد کنیم و اتفاقا این قضیه هم دقیقا در حوزه هنری دارد اتفاق میافتد همین امروز گفتند که فلانی گفته من از قزوه شعر نمیخوانم. این مسأله دو وجه دارد. یک وجهش مربوط به من است که اصلا دنبال این چیزها نیستم و کم هم نیستند کسانیکه شعرهای مرا بخوانند اما وجه دیگرش این است که این آدم دارد موضع میگیرد و در کمال بیادبی و پرخاشگری هم موضع میگیرد که تو چرا فلانی را رنجاندی، گویا ما باید برویم و دست حضرات را هم ببوسیم که چه هزینههای سنگینی را به این ملت و خونهای بچههای این مردم تحمیل کردید!
شما اصلا همه بحثها را کنار بگذارید و فقط ببینید که این فتنه چه لطمههایی را به خانوادهها، روابط فامیلی و... وارد کرد. حالا ما باید تاوان دفاع از انقلاب و مردم را هم به این شکل بدهیم و از این آقایان متکبر خودخواه معذرتخواهی کنیم؟
نهخیر؛ موضع بنده، موضع درستی است و الان هم پای همه حرفهایم ایستادهام. موضع من، موضع دفاع از انقلاب و آرمانهای انقلاب و امام و ولایت است و ذرهای هم از موضع خودم ناراحت و پشیمان نیستم. حالا تو شعر مرا نخوانی، برای من هیچ اتفاقی نمیافتد اما این تویی که با صدای بلند ثابت میکنی که اتفاقا همین نظام و امام و ولایت فقیه است که به تو پر و بال میدهد و میدان میدهد، در مقابل این تو هستی که بداخلاقی و بیادبی را پیشه خود کردهای.
حالا میگویند قزوه، حکومتی و دولتی است. من یک سایت دارم که روزانه تا 10 هزار نفر آن را میبینند و تو خودت میدانی، این چهجور شاعر دولتی است که یک دفتر ندارد که به کارش سر و سامان بدهد یا جواب اینهمه بچههای جوان و شاعران پر شور انقلاب را بدهد یا جایزه برندگان سایت را بدهد؟
اما آدمی که دارد به من فحش میدهد در کاخی که جمهوری اسلامی در اختیارشان گذاشته و با بودجههای 500 میلیونی و مغازههای جلوی میدان انقلاب که دوتا دوتا از مجلس برایشان میخرند، نشسته و به من میگوید شاعر دولتی. در همان مراکز و انجمنها بچههایی را تربیت میکنند که هستی ادبیشان در فحاشی به انقلاب و آرمانهای انقلاب تعریف میشود و معنا پیدا میکند! آنوقت همین آقای قزوه میآید و در جشنواره فجر اجازه نمیدهد اسم همین بزرگواران غیر دولتی و غیر حکومتی حذف شود و میگوید به او هم جایزه بدهید.
واقعا چهکسی دولتی است؟ قزوه دولتی است که دستش به هر جایی که رسید دنبال کار و بار همین بچههای شاعر دوید و کتابشان را چاپ کرد، مجموعه تکا را راه انداخت که اندک حقالتألیفی دست این بچههای شهرستانی را بگیرد یا شما که بودجههای 500 میلیونی را میگیرید و قایم میکنید؟
شما که هر برنامهای هم که میگیرید، برای بزرگ کردن یک نفر است که به فرانسه و فلان انتشارات و بهمان اپوزیسیون برسد؟ و محافلتان هم که مرکز کشف حجاب و تمسخر ارزشهاست و همه اینها هم از بودجه بیتالمال و جیب این مردم بوده و هست و تازه برای همپالگیهایتان هم کاری نمیکنید و همه این هزینهها برای بالا بردن یک نفر است!
آنوقت نگاه میکنی به وضع زندگی این شاعران خوب و متعهد، بچههای شهرستانی و میبینی که یکی اجاره خانه ندارد، یکی اسباب و اثاثیهاش توی کوچه است، یکی خرج مداوای بچهاش را ندارد و هرکدام 100 جور گرفتاری دارند...
ما آمدیم از همین بچهها کتاب چاپ کردیم و شما فحشمان میدهید؟ خب عین همین بودجهها را برای همین کارها گرفتید؛ چرا هیچ کاری نکردید و اگر هم خواستید کتابی از کسی چاپ کنید حتی از قزوه و افشین علا، اول آمدید گفتید که موضعت را مشخص کن تا کتابت را چاپ کنیم - یعنی موضع مشارکت - ببینید با بیتالمال این مردم چه بازی مضحکی در جریان است؟
من هر کاری که کردم برای شعر و ادبیات این مملکت بوده و قابل دفاع است، اما شما که اجاره همان کاخی که در آن نشستهاید بالای 2 میلیارد دلار است چه کردید؟ فقط پا روی پا انداختید و به نظام و ولایت فحش دادید...
بگذریم آقای قزوه که این رشته سر دراز دارد و این غصه را حالا حالاها باید گریست... یک جمع بندی به من بده از ما حصل این دیدارها و جلسات سالیانه برای جریان شعر انقلاب...
بهنظر من حضرت آقا در تمام این سالها خطی را به بچهها دادهاند که الان این خط و این جریان به نوعی بلوغ و بالندگی رسیده و خودش مسیر را میشناسد. الان دیگر جریانی وجود دارد که جریان اصیل و سالم انقلابی است و به بلوغ هم رسیده و مثلا اگر بگویند از سال آینده این دیدار برگزار نمیشود، ما نگرانیای نداریم چون جوانانی هستند که دقیقا در همان مسیر و جهتی قدم برمی دارند که مدنظر رهبری انقلاب است و حتی اگر جلسه دیدار هم نباشد، شعرها و حاصل فعالیتهایشان را به هر طریق ممکن به ایشان میرسانند و رهنمود لازم را میگیرند.
من امیدوارم که این جلسه، با نشاط روزافزون و همه ساله برگزار بشود و با جدیت و البته ظرافت و دقت بسیار بیشتر و بالاتر، شعرها را و شاعران را انتخاب کنند که این خیلی مهم است. همین دانش آموزی که امسال شعر خواند را ببینید، درست به فاصله چند نفر با او یک شاعری نشسته بود به نام علی سلیمانی که اتفاقا او هم دانش آموز بود و حتی چند ماهی هم از او کوچکتر بود و به لحاظ شعری هم انصافا بسیار قویتر و قدیمیتر از او بود و صاحب رتبه و عنوان. خب این دقت میخواهد.
علی فردوسی، در این جلسه بود. میلاد عرفانپور بود که شعر او شعر شاخص امسال بود و نزدیک بود که حذف شود. چرا باید حذف شود؟ خیلیهای دیگر هم نزدیک بود حذف شوند، در حالیکه این بچهها بهترین مواضع را نشان دادند و در کنار آرمانهای انقلاب ایستادند. خدا میداند 10 نفر شاعر هستند که اینها با همه وجود و با شهامت و جرأت آمدند و موضع صحیح انقلابی گرفتند و پای تبعاتش هم ایستادند. اتفاقا اگر اینها حذف شوند تبعات منفی خواهد داشت. امروز در بحث پیش کسوتهایمان این را میبینیم که وقتی 10 روز احوال یک شاعر قدیمی که برای انقلاب زحمت کشیده و انقلاب هم برای او هزینه کرده است پرسیده نمیشود، از صد طرف و به هزار شکل بهسراغش میروند تا بین او و انقلاب و ارزشها فاصله بیندازند.
اینها نکاتی است که دقت و ظرافت بیش از پیش و برنامهریزی مدیران حوزه هنری را - که میدانم با چه دلسوزی کار میکنند - میطلبد؛ هم برای این جوانان ارزشمند و هم برای پیشکسوتها که مایه اعتبار هستند. البته این دیدار برای فضای کلی شاعران و جریان شعر انقلاب بسیار مفید است و ارزش اصلی و عمده جلسات بیشتر بهخاطر همان صحبتها و نکاتی است که ایشان میگویند.
جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم
این قافله تا روز جزا نگسلد از هم
*هفته نامه پنجره